snow
Is there something I should know?
Something you wont tell me,
I can see it in your eyes
There's nothing left for you to hide...
Is there somewhere we can go?
Somewhere that we could speak
If there was time, could you still find piece of mine, some kind of love...
But if you stay,
I know I throw it all away
And if you go,
I know I find my way back home...
You say i give it all away
Leave nothing to imagination
Where still i know
Although i know you don't want everything my love...
But if you stay,
I know I throw it all away
And if you go,
I know I find my way back home...
Stay... stay...
این یه ترانه ی غیر وطنی خیلی دوست داشتنی والبته تلخه.
اولاش میگه چیزی هست که من باید بدونم؟ از چشات معلومه میخوای یه چیزی بگی... بعد میگه کاش یه جایی بود که میتونستیم بریم حرف بزنیم و اگه وقت میشد نشونه های عشقُ توی وجودم پیدا کنی (ولی نمیتونیم. این نمیتونیم هم توی اون could نهفته ست)
بعد میگه :اگه بمونی، من اونُ دور میریزم...
چیُ دور میریزه؟
حرفا و درد و دلایی رو که شنیده.
یعنی اگه بعدش بمونی، بعدا" به روت نمیارم که چیا بهم گفتی و چه چیزایی ازت میدونم.
اگر هم بری، راهمُ میگیرم میرم خونهم (حس جملهبندیش یه جوریه انگار میخواد بگه میرم گورمُ گم میکنم... یا این که اگه خواستی بری، دیگه نمیخواد نگران بعدش باشی، یه جوری راه خونه مُ پیدا میکنم...)
نرگس می گفت :یه غمی داره این جمله ی دومش، انگار سرشُ انداخته باشه پایین و آروم آروم گوشه ی خیابونُ بگیره و بره..
. گاهی ته آرزوی ما آدما این میشه که به جای سوال تراشیدن برای جوابهایی که تو ذهنمونه ،جواب سوالامونو بگیریم . حتی اگه با دونستن حقیقت غمگین تر بشیم لااقل بعدش یه جوری راه خونمونو پیدا می کنیم.